خاطره خودنوشت شهيد "خانعلی باقری" | يک روز در بازار

صبح یک روز مه آلود از خواب برخواستم. جنب و جوش سريعي بين همشهريان خود ديدم. همه هدفي داشتند. هدف براي زندگي و هر روزشان يک زندگي جدید. همه آقايان، خانم ها ، پسرها و دختر کوچلوها به بازار آمده بودند. روز جمعه بود. روز استراحت و فراغت از يک هفته کار و تلاش براي آينده اي بهتر، زمان درگذر بود و باید از ثانيه ها استفاده می بردم.

اجناس ایرانی با مارک خارجی!
 بازار شلوغ بود. کنار خيابان بساط فروشنده ها که اجناس زيادي از جمله پوشاک و لوازم خانه بود. در کنار خيابان، سه يا چهار نفر ديگر مشغول فروش اجناس لوکس در بساط خود بودند که عبارت بود از : دلربهاي زيبا با حکاکي هاي جالبي که با خط خوانا متن هاي جالبي نوشته شده بود«: محمد، علي، فاطمه، حسن، حسين، آمنه» و بخصوص نام امام و رهبر خميني بت شکن ، تنها چيزي که به نظرم اشتباه در مي آمد نام حضرت محمد(ص) بود که به جاي «صلي الله و عليه و آله» به اختصار نوشته بود (ع).

شهدا، انقلابيون واقعي
 اجناس کاملاً ايراني بودند ولي نمي دانم چرا روی آنها مارک هاي خارجي نوشته شده بود. به هرحال در گوشه اي ديگر از بازار آثار انقلاب وجود داشت. در بازار نيز کتابهاي متفاوتی موجود بود. کتابهاي دکتر علي شريعتي و...
 جاي شهدا خالي ، انقلابيون واقعي شهدا هستند . گوشه اي از کتاب دکتر علي شريعتي نوشته شده بود : يا بمير يا بميران شهادت لازمه زندگي هر جامعه اي يا اخت وسيعي که روبرو شد احتياج به زيرورو شدن خواهد داشت و در حال حاضر پيروزي انقلاب را جشن گرفته اند. پاسدارها در اماکن مقدسه پاسداري و همه در لباس هاي سطحي و پوشش غير از لباس فرم دارند. به هر حال چهره ها همه انقلابي و تأثير بسزايي روي مردم دارند. انعکاس آن نيز جالب است ارتش 20 ميليوني.

گران فروشی ممنوع
 زمان در گذر است تمام افکار بازارديده ها متوجه انقلاب است ولي خواهش اين است که گران فروشي نکنند . اقتصاد کشورمان در تورم اقصادي قرارنگيرد . والسلام.